شهید مهدی زین الدین فرمانده لشکر۱۷علی ابن ابی طالب(ع)

شهید مهدی زین الدین فرمانده لشکر۱۷علی ابن ابی طالب(ع)

•سال ۱۳۳۸ ه ش در تهران متولد شد.

•در دوران کودکی قرآن را بدون معلم و استاد یاد گرفت و بعد از رفتن به دبستان هم درس میخواند و هم به پدرش در کتاب فروشی کمک می کرد.

•در دبیرستان با مسائل مذهبی و ساسی بیشتر آشنا می شود و این دوران او هم زمان می شود با آشنایی او با شهید مدنی. کسی که مهدی خود را همیشه مدیون او می دانست.

•پدرش به خاطر مبارزه با شاه دوبار تبعید شد. خودش هم چون در دبیرستان به عضویت حزب رستاخیز در نیامد اخراجش کردند.

•با تغییر رشته از ریاضی به طبیعی توانست دیپلم بگیرد و در کنکور سال ۱۳۵۴ شد رتبه چهارم در دانشگاه شیراز ولی به خاطر تبعید دوباره پدرش مجبور به انصراف از تحصیل شد.

•باز هم پدر مهدی از سقز به اقلید فارس تبعید شد ولی این بار مخفیانه به قم رفتند تا تا پیروزی انقلاب مخفیانه زندگی و مبارزه کردند.

• بعد از انقلاب از اولین کسانی بود که به جهاد سازندگی رفت و پس از تشکیل سپاه پاسداران به آنجا رفت و به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه قم مشغول فعالیت شد.

•با شروع جنگ بعد از دیدن یک دوره نظامی کوتاه همراه با یک گروه ۱۰۰ نفره به جبهه رفت .

•بعد از مدتی شد مسئول شناسایی یگان های رزمی و بعد از آن هم مسئول اطلاعات – عملیات سپاه دزفول و سوسنگرد شد.

•در عملیات بیت‌المقدس مسئولیت اطلاعات – عملیات قرارگاه نصر را برعهده داشت و در عملیات رمضان به عنوان فرمانده تیپ علی‌بن ابیطالب(علیه السلام) که بعدها به لشکر تبدیل شد انتخاب گردید.

•آبان سال ۱۳۶۳ مهدی زین‌الدین به همراه برادرش مجید که مسئول اطلاعات و عملیات تیپ ۲ لشکر علی‌بن ابیطالب(علیه السلام) بود، برای شناسایی منطقه عملیاتی از کرمانشاه به سمت سردشت حرکت می‌کنند. همان جا می‌گوید: من چند ساعت پیش خواب دیدم که خودم و برادرم شهید شدیم!

موقعی که عازم منطقه می‌شوند، راننده‌شان را پیاده می کنند و می‌گویند: خودمان می‌رویم. جاده سردشت نا امن بود، ماشین شان را میبندند به گلوله. برادرش در دم شهید می شود. مهدی تا از ماشین بیرون می پرد با آرپی جی می زنندش.

•فرمانده محبوب بسیجی ها حالا دوست داشتنی تر از قبل شده و بسیار ماندگارتر در قلب ها…

وصیتنامه

بسمه تعالی

اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمی‌تواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبدالله‌الحسین(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنه‌های پیکار می‌رزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف می‌کنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسین‌وار زندگی کردن.

در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می‌شود و کسی می‌تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت‌طلبی می‌خواهد. در این وصیت نامه فقط مقدار بدهکاریها و بستانکاریها را جهت مشخص شدن برای بازماندگان و پیگیری آنها می نویسم،به انضمام مسائل شرعی دیگر.

۱- مسائل شرعی:

الف)نماز: به نظرم نمی آید بدهکار باشم.ولی مواقعی از اوان ممکن است صحیح نخوانده باشم،لذا یکسال نماز ضروری است خوانده شود.

ب)روزه:تعداد۱۹۰روزه قرض دام وتنوانستم بگیرم.

ج)خمس:سی و پنج هزار ریال به دفتر آیت الله پسندیده بدهکار هست.

د)حق الناس:وای از آتش جهنم و عالم برزخ،خداوند عالم بصیراست.

۲- مادیات

الف:بدهکاریها:

۱- مبلغ شش هزار تومان معادل شصت هزار ریال به طرح و عملیات ستاد مرکزی بدهکارم،البته قبض دویست هزار ریال است،ولی ازاین مبلغ شصت هزار ریال بدهی بنده است.

۲- وام یک میلیون ریالی از ستاد منطقه ۱گرفته ام که ماهانه بیشتر ازهزار ریال باید بدهم، از این مبلغ هزار و هفتصد و پنجاه تومان حق مسکن را سپاه می دهد و دویست و پنجاه تومان از حقوقم کسر نمایند.

۳- پنجهزار ریال به آقای مهجور (ستاد لشگر) پول نقد بدهکارم و پرداخت شد توسط در گاهی.

ب – بستانکاریها:

۱-مبلغ هفتاد و پنجهزار ریال رهن منزل که به آقای رحمانی توفیقی جهت منزل مسکونه داده بودم و طلبکارم.این منزل را بمدت یکسال اجاره نمودم. باتفاق های رحمان توفیقی که ما در طبقه بالا و رحمان در طبقه پایین زندگی می کردند و ظاهرا شهیدحسن باقری از طریق آقای استادان منزل را از شخصی بنام معاضدی(صاحب اصلی خونه)اجاره کرده بودند،ولی نامبرده یکسال است که مبلغ فوق را مستردننموده است.

۲- مقداری پول هم که مبلغ آن را نمیدانم (یادم نیست)نزد پدرم داشته‌ام و مقداری هم مجددا اگر به پدرم داده‌ام جهت بدهی‌ها

پدرم برای خانه‌ای که خریده بود تا با آن زندگی کنیم ولی خانه متعلق به پدرم می‌باشد و من فقط مبلغ فوق ویکصد هزار تومان وام مندرج در بند۲. بدهکاریها ره از مبلغ نهصد و سی هزار تومان وجه بابت خانه مسکونی که پدرم خریده بوده است را داده‌ام که در صورت مرگ من و فروش خانه مستدعی است.باقیمانده وام را به سپاه برگردانده و طلبکاری من از پدرم رابه همسر و فرزندم بدهید و باقیمانده پول خانه هم طبیعتا به پدرم میرسد.مطلب دیگری به ذهنم نمی‌رسد و اگر کسی مراجعه کرد با توجه به وصییت من اقدام نمایید. مهدی زین الدین

۰

دیدگاهتان را بنویسید

بستن منو
رفتن به نوارابزار